Wednesday, May 14, 2025

ناگفته های 54 ساله از ترسناک ترین و بدنام ترین زندان افغانستان، زندان پلچرخی

 


مستند زندان پل چرخی

هر شب، سکوتی سنگین بر زندان پل چرخی حکم فرما میشد، و سپس نام های یکی پس از دیگری خوانده میشد، زندانیان با تمام ترس و وحشت گوش میداند و در زیرلب های خود دعا میکردند که نام شان در لیست نباشد، چون اگر نامشان در این لیست میبود دیگر آخر کار بود، هرکسی که اسمش در لیست بود، در آن شب های سرد و تاریک زمستانی توسط مامورین دولتی از زندان بیرون کشیده میشد و با چشم ها، دست و پاه بسته شده در داخل گودال های از قبل حفر شده قرار میگرفتند.و  بعد توسط یکی از مامورین دولتی از بالای گودال همه شان به رگبار کشیده میشدند و در بعضی مواقع وقتی مامورین دوست نداشتند  مرمی های خود را مصرف کند زنده زنده همه شان توسط بلدوزر زیر خاک میشدند، این داستان خطرناک ترین و ترسناک ترین زندان تاریخ سیاسی افغانستان است

زندان پلچرخی....

 

داوودخان میخواست یک زندان متفاوت بسازد، زندان عصری که تمام تجهیزات لازم را داشته باشد، از او دعوت شد که سفری داشته باشد به آمریکا و داوودخان وقتی برنامه های سفرش را میساخت، تضاقا کرد که در جریان سفرش در آمریکا میخواهد از یک زندان عصری همچنان دیدن کند، دولت وقت آمریکا به درخواست داوودخان پاسخ مثبت داد، در هنگام بازدید داوودخان از یک زندان عصری آمریکا، او از دولت امریکا تقاضای ای نسخه‌ای از معماری و طرح ساخت و ساز آن زندان را کرد، وقتی دوباره به افغانستان برگشت، طرح مکمل این زندان را به وزارت داخله سپرد اما او فرصت نیافت که این طرح را عملی کند و از قدرت دور شد، پس از سالها وقتی خودش قدرت را به حیث اولین رئیس جمهور افغانستان به دست گرفت، ایده فراموش شده اش دوباره به یادش آمد و کار را برای شروع ساخت زندان پل چرخی آغاز کرد، و تصمیم گرفته شد که این زندان در منطقه پل چرخی ساخته شود، اما ساخت این زندان کار آسان نبود دولت داوودخان با چالش های جدی مواجع بود، زندان باید در جای ساخته میشد که دور از مرکز شهر میبود، هر قدر زندان دورتر از مرکز شهر میبود برقراری آن امنیت اسان میشد، اما این دوری راه، در زمان ساخت خود مشکل ایجاد میکرد، باید موادهای ساخت این زندان از مرکز های شهر تهیه شده و بعد مسافت های طولانی را میپیمود تا به مقصد میرسید. این منطقه در آن زمان از نظر زیر ساختی بسیار ضعیف بود کمبود آب، برق و راه‌ های دسترسی از مشکل های جدی برای ساخت این زندان بود و در آن زمان افغانستان مهندسان و معماران با تجربه کافی برای طراحی زندان های مدرن را نداشت و مجبور شدند از متخصصان خارجی کمک بگیرند،  اما با وجود این مشکلات، دولت داوودخان موفق شد که این زندان با امکانات مدرن و مهندسی پیشرفته تکمیل بسازد.

 بیشتر قسمت های این زندان از بتن ساخته شده است چون بسیار محکم است و سال ها دوام می آورد، کف، سقف، دیوارها و برج های مراقبت همگی از بتن ساخته شده است.

برای تقویت ساختمان های زندان از میله های فولادی در داخل دیوارها استفاده شده است و در ساخت دروازه‌ها، زینه ها و پنچره ها حفاظتی فولاد قوی استفاده شده است، در بعضی قسمت ها چندین لایه دیوارها سمنتی پشت سر هم قرار گرفته است که فرار از این زندان را ناممکن ساخته است، دور تا دور زندان دیوارهای بسیار بلند ساخته شده که روی آن  باسیم خاردار حلقوی پوشانده شده است که برای جلوگیری از فرار یا ورود افراد ساخته شده است. برج های دیدبانی  با دید 360 درجهدر نقاط کلیدی قرار گرفته است و سیستم های تقسیم بلاک های باعث میشود که در صورت شورش ها، بلاک ها از هم جدا بمانند. این زندان در مقابل فرار زندانیان، حملات خارجی، شورش های داخلی و حتی انفجار های محدود مقاومت است.

این زندان به شکل یک مجتمع بزرگ با چندین بلاک و بخش های مختلف طراحی شده است

·        بلاک های مخصوص مردان

·        بلاک مخصوص زنان

·        بلاک مخصوص نوجوانان

·        و بلاک های امنیتی

 

اگر از اسمان به نقشه این زندان ببینیم، ساختمان مرکزی این زندان به شکل دایروی شکل ساخته است، هدف از ساخت دایروی شکل ساختمان زندان، نه صرفا زیبایی و تصادفی بوده، بلکه یک استراتژی کاملا سنجیده برای نظارت موثر، کنترول امنیتی بالا و مدیریت جمعیت زندانیان بوده است، با این روش نگهبان در مرکز قرار میگیرد و میتواند بدون اینکه دیده شود تمام سلول های را تحت نظر قرار بدهد، این روش حس نظارت دایمی را در ذهن زندانی های ایجاد میکند، حتی در زمان های که هیچ کسی نباشد، بلاخره بعد از 4 سال در سال 1354 خورشیدی کار این زندان به پایان رسید و زندانی های دهمزنگ به این زندان منتقل شدند.

اما برخلاف پیش بینی های داوودخان این زندان نه تنها مکان امن و راحت برای زندانیان، بلکه تبدیل به یک جای وحشتناک و بدنام تبدیل گردید

حکومت افغانستان روز های دوشنبه و سه شنبه 22 و 23 سپتامبر را روزهای عزای عمومی به هدف گرامی داشت از قربانیان "شناخته شده و گمنام" این کشور اعلام کرد.

در این زمان بیش از 5000 هزار شهروند افغانستان توسط سازمان اطلاعاتی دولت کمونیستی کشته شدند اوج این کشتار در زمان نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین بود، تره‌کی تمام مخالفان خود را دستگیر کرده و بعد از سخت‌ترین شکنجه همه شان را زنده به گور میساختند. در شکنجه های زمان تره کی و حفیظ الله امین کتاب ها و مقاله های زیادی چاپ و به نشر رسیده است، اگر دوست داشتید کافی است به جستجوی گوگل برود و در این مورد جستجو کنید؟

یکی از زندانیان پلچرخی در زمان تره کی داستان خود را اینگونه رویت کرده است، زندان پلچرخی شبیه اردگاه کار اجباری نازی‌ها بود. موی سرهمه را تراشیده بودند و غذای بخور نمیری به زندانی ها میدادند.  تعدادی در سلول انفرادی بودند که هفته ها گرمای خورشید را روی پوست شان حس نمیکردند، استخوئان های شان را لایه نازک پوست پوشانیده بود. در روزهای سرد زمستان همان طور که باد می وزید و دانه های برف می رقصیدند، زندانی های سیاسی را برهنه کرده و از ساعت 4 عصر تا سه شب در دمای منفی بیست ایستاد میکردند. از نظر روانی فضای زندان های طوری ساخته شده بود که مکررا زندانیان سیاسی زیر فشار روانی قرار داشتند، وضیعت را طوری نشان میدادند که گویا زندانیان تا یک ساعت دیگر اعدام میشود یا اینکه اجساد کشته شده گان زندان را برای شان نشان میدادند

در بین زندانیان خبرهای رد بدل میشدند که میگفتند، که در زمان زندانیان را شب و روز از زندان بیرون میبردند، به گفته آن ها اگر زندانی ها را روز میبردند رها میشدند ولی اگر کسی را شب از زندان بیرون میردند سر به نیست میشدند.

هر شب زندانیان منتظر خواندن لیست از طرف زندانبان بودند، اگر اسم شان داخل لیست نبود خوشحال میشدند چون قرار نبود فردا اعدام شود، این لیست نام های کسانی بودند که قرار است اعدام شوند و به همین اساس هر شب ترس و دلهره این را داشتند که مبادا اسم شان در داخل لیست درج شده باشد.

در زمان حکومت مجاهدین این زندان تحت کنترول دولت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی بود و و اکثر مخالفانش از حزب اسلامی وحزب وحدت را در این زندان نگهداری میکرد و این زندان چندین بار مورد حمله قرار گرفت، در زمان طالبان این زندان به یک جای وحشتناک برای مخالفان طالبان تبدیل شده بود و طالبان اکثر زندانی های سیاسی را در این زندان نگهداری میکردند،

در زمان جمهوریت با وجود که بخشی از میلیارد ها دالر کمک های خارجی و سازمان ملل متحد برای بازسازی افغانستان و به زندان های اختصاص داده شده بود، اما بر اثر فساد سازمان های امنیتی، زندان های افغانستان به گورستان زندگان تبدیل شده بود و افراد زندانی، از کمترین حقوق انسانی و بشری هم برخوردار نبودند.

بخش زنانه این زندان پر از خانم های بودند که به جرم های مختلف زندانی شده بودند و دردناک این که اکثریت این خانم های طفل داشتند و طفل های اینها مجبور هستند که با مادرهایشان یکجا زندگی دشوار زندان را سپری کند.

طبق گزارش های تایید نشده، مقامات زندان پلچرخی دختران زندانی را کرایه میدادند و شبانه آن ها را از اتاق های شان خارج و به زندان های ثروتمندان مافیا می بردند و از این طریق پول های گزافی دریافت میکردند که در نتیجه باعث افزایش زنان باردار در زندان پلچرخی گردیده بود.

در زمان جمهوریت امنیت این زندان به شدت تامین میشد و حتا انتقال کوچکترین وسیله در داخل این زندان ناممکن بود اما در این حال در داخل زندان های مواد مخدر آزادانه به فروش میرسید، اکثریت زندانی های بعد از زندانی شده معتاد به مواد مخدر میشدند، شماری از معتادان که پول نداشتند با رو آوردن به تن فروشی این مواد راتهیه میکردند و در پهلوی اعتیاد آن ها به بیماری های دیگر مقاربتی نیز دامنگیر میشدند، به گفته زندانی های، در بلاک دوم پلخرچی اتاقی به نام کوره خانه در بین زندانیان مشهور بود و اینجا جایی بود که افراد سالم تبدیل به معتادان مواد مخدر میشدند، در هر بخش نخست بلاک حدود 80 نفر زندانی بودند که وظیفه آن این بود که افراد سالم را به کوره خانه ببرند و آن ها را معتاد به مواد بسازد. در بین زندانی ها کسانی که مواد میفروختند به نام ساقی یاد میشدند و درهر بلاک یک ساقی وجود داشت.

در این زمان خلاف کارهای زیادی در این زندان زندانی بودند و در داخل زندان دست به بی نظمی و حتا در موارد خاصی در داخل زندان های بچه بازی را شروع کرده بودند و ظاهر نیروهای امنیتی زندان نمیتوانستند مانع آن ها شوند. در روز آخر جمهوریت دروازه این زندان باز شد و تمام زندانی های از این زندان فرار کردند...

این داستان بزرگترین و ترسناک ترین زندان تاریخ افغانستان بود زندانی که داوودخان تمام تلاش خود را کرد که راحت‌ترین و مدرن ترین زندان افغانستان را بسازد اما او هرگز نمیدانستند که زندان او به بدنام ترین زندان تاریخ افغانستان ختم خواهد شد

 


 

 

https://www.youtube.com/watch?v=7txz57XeMho

https://fa.wikipedia.org/wiki

https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2011/01/110112_l13_polcharkhi_prison

https://tkg.af/2020/03/22

https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2013/09/130930_spcial_for_national_mourning_afghanistan

https://www.facebook.com/story.php/?story_fbid=10160754829688334&id=727753333&_rdr

https://madanyat.media/8-709/

 


Wednesday, April 9, 2025

ناگفته های مرموزترین قتل تاریخ افغانستان، عبدالعلی مزاری چگونه کشته شد؟


با گذشت هر روز، هر دقیقه و ثانیه شرایط برای مزاری دشوارتر میشد، اوضاع دیگر هیچ به نفع مزاری و حزبش نبود، حملات طالبان از یک سو و حملات دولت ربانی از سوی دیگر، مزاری را در دوراهی قرار داده بود، یا باید میدید که غرب کابل به دست شورای نظار و دولت ربانی خواهد افتاد و یا به هم به دست طالبان، راه سومی مقاومت بود که دیگر حزب مزاری توان مقاومت را نداشت.

اما مزاری راه را انتخاب کرد که به قیمت جان او تمام شد؟

کودکی عبدالعلی مزاری مانند هر کودک دهاتی دیگر میان رمه و کشت زارها گذشت اما در جوانی سرنوشت او دیگرگون شد، عبدالعلی مزاری در سال 1326 هجری شمسی در ولسوالی چهارکنت ولایت بلخ به دنیا آمد، هواداران مزاری او را مبارز میداند که  برای حقوق برابر اقوام و عدالت اجتماعی مبارزه میکرد، مبارزات مزاری در چارچوب  سازمان نصر افغانستان در برابر دولت دموکراتیک خلق افغانستان آغاز شد، اما کار که مزاری را شخص مهم در تاریخ افغانستان ساخت، تشکیل حزب وحدت اسلامی در سال 1368 به رهبری او بود.

مخالفان مزاری او را متهم به قوم گرایی در کشور جنگ زده میکند. در حکومت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی، مزاری و حزبش در جنگ با دولت ربانی بود.



پس از آنکه حکمتیار مواضع خود را در 26 دلو 1373 ترک نموده و به سمت سروبی عقب نشینی کرد، مزاری در محاصره دولت ربانی و طالبان قرار گرفت، از سمت شرق و شمال کابل در محاصره دولت و از طرف جنوب و غرب کابل در محاصره طالبان قرار گرفت. مزاری میخواست که با طالبان متحد شده و یکجا در مقابل حملات دولت ربانی و شورای نظار مقاومت کند، اما طالبان این درخواست مزاری را نپذیرفت بخاطر که مزاری در جنگ غزنی در حدود 300 تن از افراد خود را بخاطر جنگ با طالبان فرستاده بود که این افراد در برابر طالبان شکست سخت خورد.

طالبان فقط یک گزینه برای مزاری داده بود آن هم تسلیم کردن تمام سلاح های سقیله حزب وحدت به طالبان، بلاخره بعد از فشارهای جنگ، مزاری موافقت کرد که تمام سلاح های سنگین حزب وحدت را تحویل طالبان کند، قرار شد که در حدود 500 تن از نیروهای طالبان از مسیر جاده دارلامان بیاید و در خطوط مقدم جبهه در منطقه دهمزنگ مستقر شود.

طالبان به شهر کابل بلد نبودند، به همین دلیل قرار شد که یک نفر راه بلد از حزب وحدت آنها را تا خطوط مقدم جبهه، در دهمزنگ همراهی کند، این نفر راه بلد در منطقه کارخانه گوگرد گم میشود وبه یکبارگی از دو طرف شرق و غرب جاده دارالامان بالای نیروهای طالبان، حمله میشود و تعدادی زیادی از نیروهای طالبان کشته میشود، از این 500 نفر نیروی طالبان فقط تعدادی کمی آنها به شکل زخمی خود را به چهارآسیاب نزد ملا بورجان میرسانند و میگویند که حزب وحدت به طالبان خیانت کرده است و ما را به دام انداختند، ملا بورجان عصبانی میشود و دستور عمومی خلع سلاح حزب وحدت را صادر میکند.

طالبان به شهر کابل بلد نبود به این دلیل قرار به این شد که یک نفر راه بلد از حزب وحدت آنها را تا خطوط مقدم جبهه در دهمزنگ همراهی کند، این نفر راه بلد در منطقه کارخانه گوگرد گم میشود و به یکبارگی از دو طرف شرق و غرب جاده دارالامان بالای نیروهای طالبان مورد حمله قرار میگیرد و از این 500 نفر تعداد کمی آنها نجات پیدا میکند و به چهارآسیاب نزد ملا بورجان میرود و گزارش میدهد که حزب وحدت خیانت کرده است و ما را به دام انداخته است، ملا بورجان عصبانی میشود و دستور عمومی خلع سلاح حزب وحدت را صادر میکند. وقتی مسعود متوجه میشود که مزاری با طالبان متحد شده و تمام سلاح های حزب وحدت را تسلیم طالبان میکند، شروع به حمله شدید برعلیه مواضع حزب وحدت میکند و جنگ شدید در غرب کابل آغاز گردید

وقتی که مسعود متوجه میشود که مزاری با طالبان متحد شده و تمام سلاح های حزب وحدت را تسلیم طالبان کرده است شروع به حمله شدید برعلیه مواضع حزب وحدت میزند و جنگ شدید بین نیروهای مسعود و طالبان، در منطقه چهل ستون و نزدیکی های دارلامان آغاز گردید که طالبان شکست خورد و به ریشخور و تپه های خیرآباد، عقب نشینی کردند، فشار جنگ مسعود همچنان بر نیروهای مزاری ادامه یافت، مزاری طی نامه‌یی از ملابورجان قمندان عمومی طالبان در کابل خواست که سلاح های حزب وحدت را پس بدهند تا نیرهای حزب وحدت توان مقابله در مقابل حملات مسعود را داشته باشد، اما طالبان نپذیرفت و به خلع سلاح عمومی حزب وحدت تاکید داشت.

بلاخره غرب کابل سقوط کرد و آخرین لحظات زندگی عبدالعلی مزاری از همین جا رقم خورد.

صبحگاه 22 حوث 1373 در روزنامه های عربی از ریاض تا کویت عکس های عبدالعلی مزاری را به نشر رساندند که دست و پاه او با ریسمان بسته شده بود و به نزد طالبان اسیر بود و و خبر مرگ او را نشر کردند، گزارش خلیلی در مصاحبه با رسانه های اینگونه بود، که مزاری به منظور مذاکره با طالبان به چهارآسیاب رفته بود، اما طالبان وی و همراهانش را به اسارت گرفته و قتل رساندند و بعد طی یک صحنه سازی اجساد را با طیاره هلی کوپتر در غزنی اداخته و تحویل مقامات مردم هزاره در غزنی میدهند، اما گزارش های متعدد که از طرف طالبان در مورد قتل عبدالعلی مزاری نشر شده است اینگونه است،  طالبان میگویند که شورای نظار مناطق غربی کابل کابل را تسخیر کردند و افراد حزب وحدت مجبور به عقب نشینی شدند، آنها به طرف ولسوالی چهار آسیاب فرار کردند، عبدالعلی مزاری با یک نیرنگ خاص و با استفاده از یک موتر میخواست به شکل مخفیانه از ولسوالی چهاراسیاب به غزنی برود اما در فرقه ی ریشخور واقع چهلستون در یک کمربند وپاسگاه طالبان شناخته شد و از موتر پایین شد و سپس طالبان او را به ولسوالی چهارآسیاب انتقال دادند و از چهارآسیاب تصمیم گرفته شد تا همه آنها را در یک چرخبال سوار کرده و به قندهار منتقل کند تا در قندهار مورد تحقیق و بازپرسی قرار بگیرد. طالبان مزاری و افراد اسیر شده حزب وحدت را سوار چرخبال کردند و 3 تن از طالبان مسلح را نیز با آنها به شکل محافظ فرستادند، چرخبال به سوی قندهار در حرکت بود، این درحالی بود که دست همه اسیران بسته بود به جز دست عبدالعلی مزاری، طالبان میگویند بخاطر احترام که به عبدالعلی مزاری داشتند دست او را باز نگهداشتند، مزاری از این فرصت استفاده میکند و بالای یکی از محافظین حمله میکند و سلاح او را میگیرد، محافظ طالبان زخمی میشود و مزاری دست همه اسیران را باز میکند، مزاری پیلوت را تهدید میکند که به بامیان برود اما پیلوت از رفتن خودداری میکند، مزاری بر پای پیلوت شلیک کرده، هلیکوپتر از کنترول خارج میشود و در اسپنده غزنی، حین نشست اضطراری بر زمین خورده میخورد و شیشه چرخبال میشکند، مزاری و افراد او از چرخبال خارج میشود و قصد فرار را داشتند، در این وقت 2 موتر پیک اپ طالبان تصادفا از ساحه عبور میکردند و متوجه سقوط چرخبال میشوند و فهمیدند که این ها اسیران اند و میخواهند فرار کند، طالبان بدون هیچ غفلت بالای آنها شلیک کردند و همه آنها را کشتند.

اما مخالفان طالبان این گزارش های طالبان را بی اساس میدانند و میگویند که طالبان، برخالف عرف ملی و بین المللی، مزاری و افراد او را در چهارآسیاب کابل بعد از شکنجه به قتل رساندند و جسد او و افراد را از چهارآسیاب در هلیکوپتر حمل کرده و در قره باغ غنی بر زمین های پر برف انداختند، مدتی هم وقتی برف‌ها آب و راه ها باز شد، برخی از خبرنگاران داخلی و خارجی را از قندهار به غزنی بردند و برای اثبات ادعای شان، لاشه ی هلیکوپتر پهلوخورده بر زمین را نشان دادند.

اگر به عکس های مزاری هنگام اسیر شدن او نزد طالبان دقیق میشویم، دیده میشود که طالبان دست و پاهای او را با ریسمان بسته است، چگونه ممکن است که طالبان هنگام اسیر بودن مزاری در چهاراسیاب دست و پاه او را با ریسمان بسته کرده و شکنجه میکردند اما در داخل هواپیما به احترام او دست او را باز گذاشتد، این سوال است که طرفداران مزاری همواره میپرسند سوال که ادعای طالبان در مورد قتل مزاری را زیر سوال میبرد.

در گزارش های طالبان آمده است که بخاطر احترام به مزاری دست او باز بوده است اما در عکس های یادگاری طالبان با مزاری اوج شکنجه و تحقیر از سر و صورت مزاری هویدا است، نزدیکان عبدالعلی مزاری گفتند که جسد مزاری که بعدا به شهر مزارشریف انتقال یافت و نشان میداد که دست و پای او در جریان شکنجه شکسته و به صورت و سینه اش ده‌ها مرمی شلیک گردیده بود. اگر دست و پاه مزاری واقعا شکسته شده بود، چگونه مزاری بالای محافظ طالب در داخل چرخبال حمله کرد و چگونه هنگام نشست اضطراری هواپیما او موفق شد که از داخل هواپیما خارج شود، با این تحلیل ها جعبه  مرموز قتل قتل مزاری دشوار میشود و نمیتوان یک طرفه قضاوت کرد و از بین گزارش های طالبان یا حزب وحدت یکی را انتخاب کرد.

سعادت غزنوی، ادعا کرده بود که مزاری با مشورت و اصرار نمایندگی حزب وحدت در پیشاور حاضر به مذاکره با طالبان شد، محمد کریم خلیلی برای مزاری از پاکستان ضمانت گرفته بود که طالبان به مزاری ضرر نخواهد رساند و به همین دلیل به مشوره مستقیم کریم خلیلی، مزاری حاضر شد که وارد مذاکره با طالبان شود.

 

اخیرا سید رحمت الله مرتضوی در کتاب خاطرات خود، ادعا کرده که عبدالعلی مزاری به منظور مذاکره طرف چهارآسیاب رفته بود و اسم موتروان او رضا از پل سوخته بود و او نیز ماجرا را از رضا پرسیده است. رضا گفت" من با خانواده ام طرف چهارآسیاب می‌رفتیم، دیدم استاد مزاری و سید علوی پیدا شدند و گفتند ما را به چهار آسیاب ببر، ما برای مذاکره با ملابورجان می رویم اما موتر خود را برده نمیتوانیم. من استاد مزاری و سید علوی را به چهارآسیاب بردم و طالبان استاد را به داخل یک قلعه راهنمایی کردند. شش ساعت منتظر ماندم خبری نشد و آخر برگشتم.

مرتضوی در کتاب خود نکته عیجب دیگر را هم نوشته است و آن این که آقای خلیلی و نمایندگی حزب وحدت در پیشاور به شدت از طالبان انتقاد میکنند که چرا جسد مزاری و اجساد همراهان شان را به غزنی برده و تحویل هزاره ها داده اند، آنان باید قضیه را بی سروصدا در چهارآسیاب تمام میکردند. در این صورت ما ادعا میکردیم که استاد مزاری و همراهان او مفقود شده و مسولیت آن متوجه دولت ربانی است، با این کار، قمندان های حزب وحدت را احساساتی کرده وتجدید قوا میکردیم و در نتیجه با طالبان هماهنگ، دولت ربانی را ساقط میکردیم.

جعبه قتل مزاری خیلی زیاد مرموز است و با گذشت 31 سال هنوزهم ماجراهای پنهانی این قتل آشکار نشده است ، بدون شک یگانه شخصی که میتواند زاویه های پنهانی این قتل را بیشتر آشکار بسازد شخصی است که برای مزاری ضمانت آورد و او را مجبور ساخت که با طالبان وارد میز مذاکره شود او کسی نیست جز محمد کریم خلیلی؟


Monday, April 7, 2025

One media Plus ون میدیا پلس

 


کانال ون میدیا پلس روی گزارش های تحقیقی و تاریخی کار میکند، این کانال توسط چندین خبرنگار و مستندساز حرفه‌ای و با تجربه مدیریت می‌شود.

منابع هر گزارش این کانال در آرشیف ون میدیا پلس در قسمت ویبلاگ ون میدیا پلس اضافه میشود و بینندگان میتواند منابع را در آرشیف جستجو کند. هدف ما از نشرگزارش های تحقیقی و تاریخی، شفاف سازی حقیقت و افزایش اطلاعات بیننده های این کانال می‌باشد.

با احترام:

مدیریت کانال ون میدیا پلس





آدرس ما:

Youtube:

 https://www.youtube.com/@OneMediaPlus/videos


Weblog:

Website: https://onemediareport.blogspot.com/


E-mail:

samim.journal@gmail.com

#Onemediaplus

#One_media_plus

Tuesday, December 3, 2024

 آخرین روزهای خروج نیروهای شوروی از افغانستان است، و مجاهدین لحظه شماری را برای سقوط دولت داکتر نجیب آغاز کرده است

آمریکا، کشورهای غربی، پاکستان و مجاهدین باور داشتند که بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، حکومت نجیب الله بیشتر از چند هفته دوام نخواهد کرد، اما این معادلات مجاهدین و آمریکا غلط از آب درآمد چون هنوزهم داکتر نجیب کسی را داشت که معادلات جنگ را به نفع او تغییر میداد، در هر جنگی که میرفت پیروزی می‌آورد و خواب سقوط حکومت نجیب الله را برای مجاهدین حرام ساخته بود،

در تاریخ افغانستان آغازگر این کارنامه را کسی ندارد جز عبدالرشید دوستم



پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، سفیر آمریکا در پاکستان و بی نظیربوتو، نخست وزیر پاکستان طرحی برای تصرف جلال آباد توسط نیروهای مجاهدین  را آماده کردند، آن ها قصد داشتند با تصرف این شهر یک دولت موقت به رهبری گلبدین حکمتیار شکل بدهد و مقدمات فتح کابل و سقوط کامل دولت نجیب الله را فراهم سازد.

ده هزار نیروهای حزب اسلامی حکمتیار و اتحاد اسلامی سیاف به جلال آباد حمله کردند، و توانستند میدان هوایی جلال آباد را به تصرف درآورد، و دست به شکنجه و اعدام نیروهای دولتی و غیر نظامیان زدند، نیروهای دولتی با نیروهای عبدالرشید دوستم با تمام قوا، به دفاع ادامه پرداختند، نیروهای مجاهدین مقابل قرارگاه اصلی ارتش متوقف شدند و نیروهای دولتی با حمایت هوایی ضد حمله را شروع کردند، نیروهای هوایی دولتی با حملات در ارتفاع خیلی زیاد کابرد موشک های استینگر مجاهدین را ناکام ساخت. موشک های استینگر مجاهدین نمیتوانست در آن ارتفاع هواپیماهای دولتی را هدف قرار بدهند.

دولت نجیب با کمک عبدالرشید دوستم بیش از 400 موشک را به سوی مجاهدین در جلال آباد شلیک کرد، این موشک پراکنی های عبدالرشید دوستم با وجود  که دقت خیلی پایین داشت، اما توانست روحیه مجاهدین بشکند، مجاهدین نتوانسته در برابر موشک های پرتاپ شده از دفاع کند و در ظرف چند ماه تمام مواضع خود را در جلال آباد از دست دادند، در این جنگ بیش از 3 هزار نیروی مجاهدین کشته و در حدود 12 تا 15 هزار غیر نظامی همچنان کشته شدند، بیش از 10 هزار نفر دیگر آواره شدند. در آن روزها عبدالرشید دوستم قندهار را همانند جهنم روی زمین، برای مجاهدین ساخته بود، این شکست سنگین روحیه مجاهدین را درهم شکست و فکر سقوط دولت نجیب را از یاد بوردند، در همین حال داکتر نجیب تلاش میکرد که سران مجاهدین را با دادن پول خریداری کند. و در این راه نجیب موفقیت های بزرگی را بدست آورد، اکثریت قمندانان مجاهدین با گرفتن پول دست از جنگ کشیدند

کمک های آمریکا از طریق پاکستان به دست مجاهدین می‌رسید و بخش عمده آن تحویل حزب اسلامی حکمتیار می‌شد. بیشتر کمک های عربستان به اتحاد اسلامی افغانستان به رهبری عبدالرسول سیاف میرسد که بیشتر جنگ جویان عرب داوطلب نیز از این طریق وارد افغانستان می‌شدند.

چین میلیون های دالر سلاح های مختلف از جمله توپ ضدهوایی و موشک انداز را در اختیار گروهای  مجاهدین افغان قرار میداد و ارتش آزادی بخش چین، مجاهدین افغان را در اردوگاه های نظامی آموزش می‌داد.



عبدالرشید دوستم در اواخر دهه شصت شمسی یکباره در افغانستان مطرح شد. او در آغاز فرمانده یک گروه کوچک شبه نظامی در شمال افغانستان را برعهده داشت و در دوان حکومت نجیب الله یکباره رشد یافت و فرماندهی یک ارتش بیست هزار نفری را برعهده گرفت. از تنگی واغجان لوگر تا تنگی فرخار تخار، از کوتل سبزک باغیس تا ستوکندو پکتیا و از دره های کنر گرفته تا دشت های قندهار و زابل نیروهای عبدالرشید دوستم حضور داشتند. نیروهای تحت فرمان دوستم با قساوت تمام علیه دشمنان شان می‌جنگیدند، و به همین دلیل، آنان را گلیم جمع میگفتند

جنرال دوستم گام به گام پله های رشد و پیروزی را میپیماید، و با گذشت هر روز محبوبیت و شهرت کسب می‌کرد، در هر نبرد که جنرال دوستم میرفت، نتیجه آن نبرد از قبل هویدا بود، پیروزی

این پیروزهای سریع عبدالرشید دوستم، برای اطرافیان حکومت نجیب حساسیت برانگیز شد و شروع به توطعه های کردند که رابطه عبدالرشید دوستم و داکتر نجیب را خراب بسازد، اطرافیان داکتر نجیب میگفتند که اگر قدرت و شهرت جنرال دوستم به همین اساس ادامه پیدا کند، عبدالرشید دوستم قدرت را از نزد نجیب الله خواهد گرفت، اطرافیان نجیب بلاخره موفق شدند و داکتر نجیب طرح ترور عبدالرشید دوستم را طرح کرد، داکتر نجیب میخواست توسط نیروهای هوایی حکومت به جنرال دوستم حمله کند و تعدادی نیروهای را از هلمند به این منظور به مزارشریف انتقال داد. دوستم را در ننگرهار مسموم ساختند، وزیر دفاع نجیب الله بالای دوستم حمله کرد که در این حمله تلفات زیادی به نیروهای دوستم وارد شد و خود دوستم به شدت زخمی شد.

زمانی که دوستم میخواست از مزارشریف به کابل بیاید هواپیمای حامل او مورد حمله راکتی قرار گرفت ولی اصابت نکرد.

عبدالرشید دوستم از طرح دولت برای تروراش آگاه شده بود و در اولین فرصت با سران مجاهدین و احمدشاه مسعود تماس برقرار کرد و با بیش از 40 هزار نیرو به  مجاهدین پیوست. جنرال دوستم از مزارشریف به شبرغان رفت و تلاش برای تصرف مزارشریف را آغاز کرد، نیروهای دوستم از سمت شرقی مزارشریف از استقامت غند والگا، از سمت حیرتان و از سمت تیمورک و پل امام بُکری بالای مزارشریف حمله کردند، شدیدترین جنگ آغاز شد و نیروهای دولتی از اسمان، نیروهای عبدالرشید دوستم را هدف قرار دادند، که تعدادی زیادی افراد دوستم کشته شدند، اما سرانجام مزارشریف سقوط کرد و نیروهای عبدالرشید دوستم مزارشریف را تصرف کردند، با سقوط شهرمزارشریف، عبدالرشید دوستم، احمدشاه مسعود و عبدالعلی مزاری در شهر جبل السراج در شمال کابل جمع شدند و اساس یک اتحاد را گذشتند که بعدها به ائتلاف شمال مشهور شد. و در این دیدار طرح حمله به کابل را را روی دست گرفتند، حدود 700 تن از افراد جنرال دوستم اولین گروه بود که وارد کابل شدند. روز 16 اپریل است و داکتر نجیب تلاش میکرد تا از کشور خارج شود، اما نیروهای جنرال دوستم که کنترول میدان هوایی را در دست داشتند نگذاشتند که نجیب الله موفق به فرار شود. در 8 ثور 1371 گروه های مختلف مجاهدین وارد کابل شدند. و بعد از 48 ساعت جنگ های داخلی آغاز شد. زمانی که تنش های میان احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار بالا گرفت، دوستم 4 تا 5 هزار نیروهای خود را برای کمک احمدشاه مسعود فرستاد و شکست سنگین را به مواضع گلبدین حکمتیار وارد کرد، در این جنگ کنترول قلعه بالاحصار، تپه مرنجان و میدان هوایی کابل را در دست گرفت.

 اما دوستی عبدالرشید دوستم با مسعود دیری دوام نکرد، عبدالرشید دوستم می‌خواست قوای تازه از شمال افغانستان وارد کابل بسازد که مسعود اجازه نداد، در همین زمان عبدالرشید فکر میکرد که حکومت از نیروهای او فقط برای اهداف خود استفاده میکند و در حکومت مجاهدین ازبیک‌ها نقش اساسی را ندارد، به همین دلیل به یکبارگی از احمدشاه مسعود جدا شد و به دشمن خود گلبدین حکمتیار پیوست و در این زمان جنگ‌های شدیدی را علیه مسعود راه انداخت. اما رابطه دوستی او با گلبدین حکمتیار هم دیری دوام نکرد.

در زمستان 1371 هجری شمسی عبدالرشید دوستم در یک جنگ با نیروهای احمدشاه مسعود شکست سنگین خورد و تمام مواضع خود را در کابل از دست داد، در این زمان عبدالرشید دوستم به شمال افغانستان رفت و در نه ولایت شمال افغانستان از بدخشان تا باغیس نوعی حکومت نیمه مستقل را ساخت. هواداران عبدالرشید دوستم در این زمان او را پادشاه میگفتند، تمام صلاحیت در دست او بود، در این زمان صلح و امنیت را در ولایت های شمالی برقرار کرد، مکتب ها و دانشگاه ها بروی همه باز شد و شهر شبرغان را در آن زمان مسکو کوچک لقب گرفت، مردم از ولایت های دیگر برای کار به شبرغان میرفتند. گاز دولتی در سراسر شهر مزارشریف در هر خانه فعال شد. و برق 24 ساعته شد،

در شمال افغانستان موسسات تولیدی و اقتصادی، انتقال گاز، کود برق، صنایع نساجی، سیلو و ذغال سنگ فعال شد، احداث سرک های جدید، تمدید لین برق به مناطق بی برق، شبکه های شهری گاز در شهرهای شبرغان و مزارشریف، پایپ لین گاز به مزارشریف و احداث صدها مکتب از جمله پروژه های دولتی بود که در این زمان ساخته شد

روضه مزارشریف در این دوره دوباره بازسازی شد، وهزاران مهاجرین کابل که از جنگ های داخلی فرار کرده بودند به ولایت های شمالی پناه بردند.

دولت دوستم واحد پولی خود را چاپ می‌کرد که به نام پول جنبشی مشهور بود.

در حالی که ولایت های شمالی تحت تلسط عبدالرشید دوستم در حال ترقی و پیشرفت بود اما در سایر ولایت های جنگ های خونین مجاهدین ضمینه ظهور طالبان را فراهم ساخت،  شامگاه روز جمعه 27 سپتامبر 1996، طالبان وارد کابل شدند و با افراشتن پرچم سفید امارت اسلامی بر برج کاخ ریاست جهوری افغانستان قدرت را در دست گرفتند و به این اساس دولت مجاهدین در کابل شکست خورد، طالبان تا سال 1375 در اکثر نقاط کشور به جز ولایت های شمالی و دره پنجشیر، حکومت خود را شکل دادند، طالبان نمی‌توانستند دولت دوستم را از راه نظامی شکست دهند، در آن زمان دولت دوستم بیش از 50 هزار ارتش منظم و مسلح داشت. رسول پهلوان و برادرش عبدالملک پهلوان از جمله افراد پرنفوس حزب جنبش ملی افغانستان و نزدیک به عبدالرشید دوستم بود، در سال 1996 رسول پهلوان در یک درگیری کشته شد، ترور رسول پهلوان به شدت به رابطه بین عبدالملک و دوستم ضربه زد، عبدالملک فکر می‌کرد که برادرش به دستور دوستم کشته شده است، اما عبدالرشید این اتهام را رد میکرد و میگفت ترور رسول پهلوان توطعه دشمن است

اما رابطه عبدالملک با  هرگز با دوستم خوب نشد.

طالبان نقطه ضعف عبدالرشید دوستم و حکومتش را پیدا کردند، نقطه ضعف آن عبدالملک بود

در ماه می 1997 عبدالملک به طور ناگهانی به طالبان پیوست و اجازه داد که نیروهای طالبان وارد مزارشریف شوند، این اقدام به سقوط موقت مزارشریف به دست طالبان منجر شد، در این زمان عبدالرشید دوستم به ترکیه تبعید شد.

اگر چه بعدها دوباره عبدالرشید دوستم به ولایت های شمالی برگشت و سنگین ترین جنگ‌ها را علیه طالبان راه انداخت، اما دوستم دوباره هرگز نتوانست آن عظمت گذشته خود بدست بیاورد، ولایت های شمالی هرگز نتوانست دوباره آن امنیت و عظمت گذشته خود را تجربه کند، به این اساس حکومت 5 ساله عبدالرشید دوستم به پایان رسید و فصل جدید حکومت طالبان بر مزارشریف آغاز گردید.


Tuesday, November 5, 2024

ناگفته های 31 سال از بزرگترین جنگ داخلی کابل که آغازگر فروپاشی دولت مجاهدین شد، جنگ افشار


 

حادثه افشار:

31 سال پیش از امروز در یکی از شب های سرد زمستانی،  احمدشاه مسعود و عبدالرب رسول سیاف، نیروهای پراکنده خود را از ساحات چهاریکار، شمالی و جبل السراج جمع آوری میکند و تعدادی از نیروهای خود را در دشت چمتله در عقب کوه افشار جابجا کرد و برای حمله بر مناطق تحت کنترول حزب وحدت آمادگی میگیرد. در آن شب سرد زمستانی ساکنان افشار به خواب میروند بی خبر از اینکه فردا جهنم افشار شروع خواهد شد.

بعد از سقوط دولت نجیب الله مجاهدین وارد کابل شدند. و هر گروه بخش های از کابل را در دست گرفتند، شمال افغانستان تحت کنترول ژنرال دوستم قرار داشت غرب افغانستان به دست نیروهای اسماعیل خان بود، کابل میان حکومت و مخالفان مسلح چندپاره شده بود مناطق شمالی کابل از جمله وزیراکبرخان، شهرنو و کارته پروان، به دست شورای نظار بود.

 غرب کابل تحت کنترول حزب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری بود، دشت برچی، کارته سخی، قلعه شاده و مناطق هزاره‌نشین به طور عمده در اختیار حزب وحدت بود، جنوب کابل و چهارآسیاب توسط حکمتیار و نیروهای حزب اسلامی کنترول می‌شد و از آنجا به مواضع شورای نظار حملات راکتی و توپخانه انجام میداد و بخش های شمال غربی کابل در کنترول حزب جنبش ملی افغانستان به رهبری  عبدالرشید  دوستم بود.





رهبران مجاهدین در سال 1371 ه.ش فیصله نامه پشاور را در پاکستان امضا کردند، بر اساس این فیصله نامه صبغت الله مجددی برای مدت 2 ماه رئیس دولت انتخاب شد و تصمیم گرفته شد که  بعد از گذشت این دو ماه، برهان الدین ربانی برای 4 ماه دیگر بحیث رئیس دولت انتخاب شد. برهان الدین رابانی در این 4 ماه که در قدرت بود باید شورای حل و عقد را معرفی می‌کرد و وظیفه شورای حل و عقد این بود که یک حکومت 18 ماهه موقت را معرفی کند و مقدمات انتخابات عمومی و ایجاد یک حکومت فراگیر ملی را فراهم سازد. اما شورای حل و عقد تصمیم گرفت که حکومت برهان الدین ربانی را برای 18 ماه دیگر تمدید کند، این تصمیم شورای حل و عقد مخالف گلبدین حکمتیار را به همراه داشت، اگرچه در دولت مجاهدین برای گلبدین حکمتیار کرسی صدارت در نظرگرفته شده بود، اما گلبدین حکمتیار تمام قدرت را می‌خواست، هدف گلبدین این بود که تاجک های نباید در سطح رهبری دولت قرار داشته باشد و به همین دلیل شروع به پرتاب راکت به سوی کابل را آغاز کرد.

احمدشاه مسعود، عبدالعلی مزاری و ژنرال دوستم باهم متحد شدند در برابر گلبدین حکمتیار، و این اتحاد باعث شد که حملات گسترده حکمتیار در مناطق مختلف کابل دفع شود. حملات نیروهای حکمتیار به محله های غربی به ویژه به ساحات هزاره نشین کابل ادامه داشت، این منطقه تحت بمباران های شدید حزب اسلامی قرار گرفت و نیروهای سه گانه مسعود، مزاری و دوستم توانستند حکمتیار را به عقب برانند.



اما این ائتلاف مشترک مزاری دوستم و مسعود دیری دوام نکرد و عبدالرشید دوستم از این ائتلاف خارج شد. در همین زمان، حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری خواستار بیش تر شدن نمایندگانش در کابینه بود. حزب وحدت سه وزارت خانه مهم مالیه، امنیت ملی و تجارت را از حکومت می‍خواست. حکومت از این میان وزارت مالیه و وزارت تجارت را برای حزب وحدت داد، ولی از سپردن وزارت امنیت به حزب وحدت خودداری کرد. و از همین جا اختلاف حزب وحدت با دولت آغاز شد. مزاری برای بدست آوردن وزارت امنیت ملی پافشاری می‌کرد. سال‌ها هزاره ها در اقلیت و دور از قدرت در افغانستان بود و این اولین بار در تاریخ افغانستان بود که هزاره ها در حکومت نقش مهم داشتند، مزاری میخواست با به دست گرفتن وزارت امنیت قدرت هزاره‌ها را افزایش بدهد، دو وزارت که به حزب وحدت رسیده بود همچنان کنترول اصلی آن در دست حزب وحدت نبود و حزب وحدت نقش سمبولیک داشت، با گذشت هر روز اختلافات بین حزب وحدت  و دولت بیشتر میشد و صلاحیت های حزب وحدت در داخل حکومت محدود میشد، این وضیعت منجر به 5 جنگ میان حزب وحدت و دولت برهان الدین ربانی شد،

بلاخره درماه میزان 1371 مزاری، گلبدین حکمتیار و دوستم باهم متحد شدند و طرح کوتاه برای سرنگونی حکومت برهاندین ربانی را طرح کردند. طرح کودتاه اینگونه بود که حزب وحدت از استقامت گردنه باغ بالا، حزب اسلامی از استامت چهلستون و نیروهای جنبش از استقامت مکرویان و میدان هوایی بالای حکومت مرکزی حمله کرده و ارگ را تصاحب کند و دولت جدید را تشکیل بدهد. در این طرح گلبدین حکمتیار بحیث رئیس جمهور، عبدالعلی مزاری بحیث صدراعظم و عبدالرشید دوستم بحیث وزیر دفاع تعیین شد.

یکی از نکات مورد بحث در تاکتیک های حمله این بود که حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و حزب جنبش جنرال دوستم هیچ گونه تهدید از عقب جبهه نداشتند ولی حزب وحدت عبدالعلی مزاری یک منطقه آسیب پذیر از عقب جبهه داشت و آن اینکه حزب اتحاد به رهبری عبدالرب رسول سیاف از ساحه پغمان ممکن بود برای حزب وحدت خطرساز شده و مشکل ایجاد کند.

ملا عزت در آن زمان ساحه قرغه را تحت کنترول داشت و امکانات لوجستیکی و نظامی اش توسط حزب جنبش جنرال دوستم اکمال میشد، بر اساس پیش بینی ها ظرفیت نظامی ملا عزب میتوانست در روزهای کودتا مانعی برای نیروهای اتحاد باشد و با ایجاد یک کمربند امنیتی میتوانست صد راه نیروهای اتحاد شود

باهماهنگی جنرال دوستم ملا عزب شامل این طرح شد و حزب وحدت توافق نمودکه در صورت اشتراک در این طرح پست قمندانی گارنیزون شهر کابل را به ملا عزب بدهد و همچنان 80میلیون پول نقد بخاطر دو ماه مصارف فرقه برای ملا عزب بپردازد. یکی از اشتباهات استراتیژیک مزاری این بود که مزاری تمام این توافقنامه را امضا کرده و به ملا عزب تسلیم کرد، اما ملا عزت به نزد احمدشاه مسعود وزیر دفاع حکومت مرکز رفت و طرح را روی میز اش گذاشت. احمدشاه مسعود دو برابر پول توافق شده یعنی 160 میلیون افغانی و همچنان پست معینیت اوپراتیف وزارت دفاع را برای ملا عزب پیشنهاد کرد و به این اساس ملا عزب را خرید و از طرح گلبدین حکمتیار، عبدالعلی مزاری و دوستم باخبر شد.

حزب وحدت طرح کودتاه توسط گلبدین حکمتیار، عبدالعلی مزاری و دوستم را خبر جعلی میدانست که توسط دولت برهان الدین ربانی برای مشروع ساختن جنگ افشار طرح گردیده است

در جدی 1371 ش، حدود چهل روز پیش از جنگ افشار، به دنبال اعتراض شدید رهبران حزب وحدت به ربانی و مسعود، که آن ها را بی توجه به توافقات سیاسی و حقوق شیعیان می‌خواند، این حزب از دولت ربانی خارج شد. در این زمان، حزب حرکت اسلامی به رهبری محمد آصف محسنی، رقیب حزب وحدت که اکثر آن، شیعیان غیر هزاره بودند و از متحدین مسعود به شمار می‌رفت، به ادامه کار ربانی، به عنوان رئیس دولت مجاهدین رای داد.

گلبدین حکمتیار گاه گاهی از مناطق حزب وحدت، به سمت مناطق شورای نظار راکت پرتاب می‌کرد. و این بهانه شد برای مسعود تا به فکر تصرف افشار و حذف عبدالعلی مزاری شود. مسعود میخواست با تصرف غرب کابل به ویژه کارته سخی و افشار، علاوه بر حذف مزاری، بین کابل و حزب سیاف در پغمان راه ارتباطی ایجاد کند.

مسعود بعد از آگاه شدن طرح کودتاه، در اولین اقدام، نیروهای پراکنده خود را از ساحات چهاریکار، شمالی و جبل السراج جمع آوری نمود و به تعداد 2000 نفر نیروهای خویش را با تجهیزات مکمل در دشت چمتله که در عقب کوه افشار موقعیت دارد جابجا کرد و برای حمله بر مناطق تحت کنترول حزب وحدت تجدید قوا کرد.

حمله از ساحات دهمزنگ برای مسعود به هیچ وجه مفید نبود و از نظر نظامی تنها منطقه‌ای که مسعود میتوانست آنرا شکست دهد کوه افشار، ساحه کارته مامورین و خوشحال خان بود، چون در یک طرف این ساحه نیروهای اتحاد و ملا عزت قرار داشت و از استقامت دشت چمتله هم از قبل نیروهای شورای نظار جابجا شده بود. و در باغ بالا و کارته پروان نیروهای منظم شورای نظار کمربند امنیتی داشتند، به همین دلیل بهترین گزینه برای مسعود ساحه افشار انتخاب شد. به گفته عبدالعلی مزاری قبل از حادثه افشار تعدادی زیادی هزاره ها از خطر احتمالی حمله، افشار را ترک کردند اما، اکثریت قزلباشان و سادات ها در خانه هایشان ماندند و فکر نمیکردند که دولت به افشار حمله کند. شب 21 دلو سال 1371 ش است و ساکنان افشار به دل آرام به خواب می‌روند بی خبر از این که فردا روز قیامت افشار خواهد بود، شبانه حملات راکتی به کارته سخی، دانشگاه کابل و افشار شروع شد و ساعت 1 شب 22 دلو 1371، موسسه علوم اجتماعی کابل، محل حضور عبدالعلی مزاری، دبیرکل حزب وحدت اسلامی، توسط نیروهای برهان الدین ربانی، احمدشاه مسعود و عبدالرب رسول سیاف مورد تهاجم قرار گرفت. موسسه علوم اجتماعی از سه طرف مورد حمله قرار گرفت، از غرب توسط نیروهای اتحاد اسلامی سیاف و از شمال و جنوب توسط نیروهای دولتی مورد هجوم قرار گرفت. نیروهای حزب وحدت پس از چند ساعت مقاومت، به سمت سیلوی مرکزی و کوته سنگی شهرکابل عقب نشینی کردند وسربازان مهاجم، کارته سخی، دانشگاه کابل و افشار را تصرف کردند.

نیروهای عبدالرب رسول سیاف با برخی از نیروهای دولتی، دست  به کشتار، تجاوز، شکنجه و آتش زدن منازل در افشار زدند، نیروهای سیاف با شلیک و پرتاب بی رویه موشک، در غارت و قتل هزاران غیر نظامی شیعه دست داشتند، در رویدادی دیگر، نیروهای دولتی به سوی غیر نظامیان در حال فرار، آتش گشودند، در رویدادی دیگر، نیروهای دولتی، یک غیر نظامی زخمی را نجات داده و به محل امن بردند. همچنین گزارش شد که برخی از فرماندهان میدانی نیروهای دولتی، در حال تلاش برای توقف اقدامات خشونت آمیز نیروهای سیاف بودند. اما آنچه این جنگ را از نظر تخطی های حقوق بشری برجسته ساخته است، جستجوی خانه به خانه و کشتار وسیع ساکنان غیر نظامی و تجاوز به آنان بوده است،

گزارش های حاکی از آن است که در زمان حمله به افشار از طرف دولت به نظامیان دستور داده شد که از تجاوز به جان و مال مردم جلوگیری شود، اما نظامیان به خصوص افراد سیاف به این دستور دولت توجه نکردند و شروع به سوختاندن خانه ها، قتل عام گسترده و تجاوز به زنان کردند، افراد سیاف به نوبت به خانه های غیرنظامیان میرفتند، مردان خانه را میکشتند و به دختران و زنان افشاری تجاوز میکردند.

حدود 90 فیصد اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرب رسول سیاف رهبری این جنگ را برعهده داشتند و در این زمان سیاف حدود 1 هزار نفر از نیروهای جنگی از قندهار آورده بودند که به گروه پاه لج مشهور بودند، این گروه تمام قوانین جنگی را نقض کردند و به تجاوز غارت و سوختاندن افشار دست زدند، گزارش های حاکی از آن است که در روزهای بعد جنگ، زنان پغمانی از پغمان آمده بودند تا اموال دزدی شده را به پغمان با خود ببرند و به گفته یکی از فرماندهان حزب سیاف، حتی خشت های پخته افشار را دزدیدند و با آن خشت های پخته مسجد پغمان را ساختند. از کارته مامورین تا چهارراهی قمبر در هر درخت یک مرد افشار غیر نظامی را به دار آویزان کرده بودند. در برخی منابع آمار بالاتر یعنی رقم 2000 تن کشته شده نیز آمده است. ولی عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت در سخنرانی خود بعد از حمله بر افشار به 700 تن کشته و اسیر، تخریب و تاراج 4000 خانه در افشار اشاره کرده است. یک سال بعد وقتی  حزب وحدت دوباره افشار را گرفتند چندین گور دسته جمعی را کشف کردند، تعداد جسد های انداخته شده در میان چاه‌ها، جوی‌ها، کنار دیوارها، گودال ها و داخل خانه های آواره شدگان، شناسایی و سپس در چندین گور دسته جمعی دفن کردند. وزیر دفاع دولت اسلامی، احمدشاه مسعود، در روز دوم، دستور توقف درگیری ها را صادر کرد، اما خشونت‌ها، به ویژه اقداماتی چون تخریب منازل و غارت اموال، همچنان ادامه داشت، مسعود سپس برای دادن آرامش و اطمینان به شیعیان، یک فرمانده شیعه به نام سید حسین انوری را منصوب کرد.

عبدالعلی مزاری، سید حسین انوری را مسوول فاجعه افشار میدانست و میگفت، انوری 200 میلیون از احمدشاه مسعود گرفت و سنگر کوه افشار را فروخت، و در برابر نیروهای مسعود مقاومت نکرد اما سیدحسین انوری در زمان حیات خود بارها این ادعا را رد کرده و میگفت که در آن زمان او عضو دولت ربانی بوده چگونه در مقابل دولت که خودش عضو آن است جنگ میکرد.

جنگ افشار واقعا فاجعه بود فاجعه که فراموش ناشدنی است اما این تاریخ بارها برای ما درس داده است که چقدر سیاست اشتباه رهبران، میتواند برای یک مملکت خطرناک باشد، موضوع خیلی ساده را که میشد با گفتگو حل میکردند تبدیل به یک جنگ ویرانگر و وحشناک ساختند، و با این سیاست های اشتباه، شعله کینه را در قلب هر هزاره، تاجیک، پشتون و سادات بوجود آوردند که تا به امروز خاموش ناشدنی است.


ناگفته های 54 ساله از ترسناک ترین و بدنام ترین زندان افغانستان، زندان پلچرخی

  مستند زندان پل چرخی هر شب، سکوتی سنگین بر زندان پل چرخی حکم فرما میشد، و سپس نام های یکی پس از دیگری خوانده میشد، زندانیان با تمام ترس و...